انعکاس لحظه ها

یادداشت های من

انعکاس لحظه ها

یادداشت های من

سرگذشت / ھ. ا. سایه

لیلی زارعی | شنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۲، ۰۳:۳۳ ب.ظ | ۰ نظر
انعکاس لحظه ها - سرگذشت / ھ. ا. سایهانعکاس لحظه ها - سرگذشت / ھ. ا. سایه

سرگذشت / ھ. ا. سایه

باز باران است و، شب چون جنگلی انبوه
از زمین آهسته می‌روید.
با نواهایی به‌هم‌پیچیده، زیرِ ریزشِ باران،
با خود او را زیر لب نجواست،
سرگذشتی تلخ می‌گوید.

کوچه تاریک است.
بانگ پایی می‌شود نزدیک.
شاخه‌ای بر پنجره انگشت می‌ساید.
اشکِ باران می‌چکد بر شیشه‌ی تاریک.
من نشسته پیش آتش، در اجاقم هیمه می‌سوزد.
دخترم یلدا
خفته در گهواره، می‌جنباندش مادر.

شب گرانبارست و، باران همچنان یکریز می‌بارد.
سایه‌ی باریکِ اندام زنی افتاده بر دیوار،
بچه‌اش را می‌فشارد در بغل، نومید.
در دلش انگار چیزی را
می‌کَنند از ریشه، خون‌آلود.
لحظه‌ای می‌ایستد، خم می‌شود آهسته با تردید ...
رعد می‌غرد.
سیل می‌بارد.
آخرین اندیشه‌ی مادر:
- « چه خواهی شد؟...»
آسمان گویی ز چشم او فرو می‌بارد این باران ....

باز باران است و، شب چون جنگلی انبوه
بر زمین گسترده هرسو شاخ‌وبرگش را.
با صداهایی به‌هم‌پیچیده دارد زیر لب نجوا.
من نشسته تنگدل پیشِ اجاق سرد.
دخترم یلدا
خفته در گهواره‌اش آرام...
  • لیلی زارعی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی