25 اردیبهشت، روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی گرامی باد.
لیلی زارعی |
چهارشنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۸:۲۲ ق.ظ |
۰ نظر
انعکاس لحظه ها - 25 اردیبهشت، روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی گرامی باد.انعکاس لحظه ها - 25 اردیبهشت، روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی گرامی باد.
25 اردیبهشت، روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی گرامی باد.
حکیم
ابوالقاسم منصور بن حسن موسوم به ابوالقاسم فردوسی در حدود سال ۳۱۹
هجری شمسی در نزدیکی طوس در خراسان متولد شد. تولد فردوسی را نظامی
عروضی(که نخستین کسی است دربارهٔ فردوسی نوشته) در ده «باز» نوشته است که
معرب «پاژ» است. منابع جدیدتر به روستاهای «شاداب» و «رزان» نیز اشاره
کردهاند که محققان امروزی این ادعاها را قابل اعتنا نمیدانند. پاژ امروزه
در استان خراسان ایران و در ۱۵ کیلومتری شمال مشهد قرار دارد.
وی
بزرگترین شاعر حماسه سرای ایران است که به قولی همانند او را
تاکنون مادر فلک نزاییده است. مقام فردوسی در زنده نمودن تاریخ ایران و
داستانهای ملی وحماسی ایران زمین و همچنین دمیدن نفسی تازه به
زبان ادب فارسی بسیار شامخ است و از این روی او را شاعر ملی ایران
خواندهاند. براساس روایت چهار مقاله که کهنترین منبع تاریخی از
لحاظ نزدیکی به دوران حیات حکیم به شمار میرود فردوسی از خاندان
دهقانان ایرانی بوده است. دهقانان در آن روزگار زمین داران کوچکی به
شمار میرفتند که به فرهنگ فارسی عشق میورزیدند و نسل به نسل آن
را انتقال میدادند و فردوسی نیز که از نسل این ایرانیان اصیل به
شمار میرفت همچون پیشینیان خود درصدد حفظ ارزش های ملی ایران بود.
پدر
فردوسی دهقان بود که در آن زمان به معنی ایرانیتبار و نیز به معنی صاحب
ده بودهاست (ریاحی ۱۳۸۰، ص ۷۲) که میتوان از آن نتیجه گرفت زندگی نسبتاً
مرفهی داشتهاست. در نتیجه خانوادهٔ فردوسی احتمالاً در کودکی مشکل مالی
نداشتهاست و نیز تحصیلات مناسبی کردهاست. بر اساس شواهد موجود از شاهنامه
میتوان نتیجه گرفت که او جدا از زبان فارسی دری به زبانهای عربی و پهلوی نیز آشنا بودهاست. به نظر میرسد که فردوسی با فلسفهٔ یونانی نیز آشنایی داشتهاست (ریاحی ۱۳۸۰، ص ۷۴).
در
آن عهد سرزمین کهن سال ایران به تدریج زمینههای استقلال دوباره
خود را فراهم میآورد و حکومتهای محلی که در مناطق مختلف سرزمین ما
بویژه شرق ایران به وجود آمده بودند پرچم دار این نهضت بزرگ، که
یکی از بخشهای آن توسعه و غنای زبان فارسی بود، به شمار میرفتند.
در راستای این تلاش گسترده برای تجدید حیات ملی و ادبی ایران، در
اوسط قرن چهارم هجری قمری تلاشهایی جدی برای گردآوری داستانهای
ملی و باستانی صورت گرفت و چند شاهنامه ناتمام نیز که این
داستانها را در قالبی از اشعار تنظیم کرده بودند به وجود آمد. حکیم ابوالقاسم فردوسی
در جوانی و در روزگار زندگی آسوده و فارغ البال خود در طابران طوس
دل در سودای شعر و شاعری داشت و در ایام فراغت و صفا اشعاری سرایش
میداد. وی ظاهرا در 35 سالگی و شاید هم در 40 سالگی به حکم عشق و
علاقهای که به زنده ساختن تاریخ کهن و پرافتخار ایران داشت کار
سترگ خود را آغاز کرد که تا پایان عمر پرافتخارش نیز تداوم یافت. از
میزان دانش و نحوه سوادآموزی حکیم اطلاع چندانی در دست نیست ولی
به حکم آن که در شاهنامه اطلاعات فراوانی در باب ادبیات عربی، شعر
و ادب پارسی، تاریخ، فلسفه، کلام،حدیث و قرآن ارائه نموده است
مشخص میگردد که حکیم فردوسی در دوران زندگی خویش مطالعات فراوان
کرده است و احوال امم و امثال و حکم را خوانده و با معارف اسلامی
بخصوص با قرآن آشنایی کامل داشته است. حکیمظاهرا به زبان پهلوی
ساسانی و فنون جنگ و رزم نیز آگاه بوده است. استاد طوس در موقعیت
بسیار خطیر و حساسی به سرودن شاهنامه و نظم داستان های پهلوانان
ایرانی همت گماشت، چرا که هر چند سلطه اعراب بر ایران به ویژه بخش
شرقی آن بسیار ضعیف شده بود و چند حکومت محلی نیز همچون سامانیان و
آل بویهدر شرق و مرکز و شمال ایران به وجود آمده بودند ولی جنگ و
کشمکش های داخلی بین این حکومتها نشانههایی تلخ بود بر زوال و
انحطاط این سلسلههای ملی ایرانی و روی کار آمدن فاتحان قدرتمند
بیگانه. از این روی فردوسی که به رسالت عظیم خود پی برده بود سعی
کرد مجموعه عظیمی فراهم آورد که برای همیشه در خاطره ایرانیان
باقی ماند و تاریخ و زبان و هویت و ملیت ایرانی را دوباره زنده
کند. وی در ابتدای کار بر سرمایه خود و حمایت تنی چند از دوستانش
همچون حسین قتیب حاکم طوس و بزرگان آن ولایت علی دیلم و بودلف
تکیه کرد و حاکم طوس برای تشویق او، شاعر را از پرداخت مالیات معاف
نمود.
تلاش
بیوقفه حکیم در مرحله اول آن بیست سال تمام به درازا کشید و وی
زمانی موفق به سرایش اکثر داستانهای شاهنامه گشت که چند سال از
سقوط سلسله ایرانی سامانیان بدست ترکان قراخانی آل افراسیاب و
سلطان محمود غزنوی میگذشت. تاریخ پایان رسانیدن شاهنامه را سال
400 ه.ق دانستهاند و براساس گفتههای حکیم که از لابهلای اشعار او
مشهود است حکیم در طول این مدت دراز سختیهای فراوانی را متحمل
گشت و ضربات فراوانی را هم از جنبه مادی و معیشتی وهم از لحاظ
روحی پذیرا گردید که مهمترین آن درگذشت پسر جوان و برومندش بود که
پیر طوس را سخت درهم شکست و غمگین و افسرده ساخت. شاعر که در این
سال ها با عسرت و تنگدستی همراه و همراز بود پس از اتمام شاهکار بزرگ
خود به ناچار و برای گذراندن زندگی خود رو به دربار سلطان محمود
غزنوی آورد و با عرضه شاهنامه خویش نظر سلطان رابه سوی آن جلب
نمود. سلطان محمود پادشاهی ترک زبان و بیعلاقه به تاریخ و فرهنگ
ایران بود ولی در ابتدای کار حکیم را به نواخت و او را مورد نوازش
خود قرار داد و در شرایطی که در تلاش بود ترکان آل افراسیاب، متحدان
پیشین خود در برانداختن سامانیان، را از قلمرو حکومت خویش بیرون
راند تلاش کرد از کتاب شاهنامه برای تهییج احساسات ملی ایرانیان
علیه ترکان آل افراسیاب بهره جوید. سلطان محمود پس از مدتی موفق
به شکست آنها شد و لذا روی خوشی به فردوسی نشان نداد و البته
بدگویی مخالفان و حاسدان به حکیم نیز بیتأثیر نبود و آنان پیر طوس
را رافضی خواندند و از تعصب شاه سنی متعصب علیه فردوسی شیعی به
نفع خود بهرهبرداری کردند. تلاش خواجه حسن میمندی وزیر بافرهنگ شاه
نیز به ثمر ننشست. سلطان محمود پس از ملاحظه هفت مجلد بزرگ
شاهنامه مشتمل بر شصت هزار بیت نغز و دلکش و حماسی دستور داد معادل
همین مقدار معین در ازای هر یک بیت یک درهم به شاعر بدهند و این
توهینی بزرگ بود برای سخنسرای بزرگ طوس چرا که او به خوبی به قدر
و قیمت شاه کار بزرگ خود آگاه بود. فردوسی مأیوس و سرشکسته از دربار
سلطان محمود به گرمابهای رفت و پس از آن که بیرون آمد فقاعی
خورد وصله سلطان را در کمال بیاعتنایی به حمامی و مرد فقاع فروش
بخشید و در کسوتی ناشناس از بیم خشم شاه از غزنه گریخت. جاسوسان
خبر بخشش صله سلطان را به دو فرو مایه که نشان از بیاعتنایی شاعر
بزرگ ایران به جاه وجلال و مقام سلطان غزنه داشت به اطلاع محمود
رساندند و در پی شاعر روانه شدند.
فردوسی
نیز که از خشم و غرور سلطان محمود آگاه بود چندی در هرات اقامت
گزید و سپس از آنجا به نزد شهریار بن شروین حاکم طبرستان که ایرانی
پاک نژادی بود رفت و هجویهای صد بیتی نیز علیه محمود سرود. شهریار
حکیم را سخت گرامی داشت و هجویه صد بیتی او را نیز به یک صد هزار
درم خرید و مانع از انتشار آن شد. استاد سخن فارسی سپس رهسپار دیار
خود گشت و در گوشه عزلت و اندوه در سال 411 ه.ق بدرود حیات گفت.
اولین منبعی که به سال مرگ فردوسی اشاره کردهاست مقدمهٔ بایسنغری است که
آن را در سال ۴۰۳ هجری شمسی آوردهاست. این مقدمه که امروز نامعتبر شناخته
میشود به منبع دیگری اشاره نکردهاست. اکثر منابع همین تاریخ را از مقدمهٔ
بایسنغری نقل کردهاند، به جز تذکرة الشعراء (که آن هم بسیار نامعتبر است)
که مرگ او را در ۳۹۸شمسی آوردهاست. محمدامین ریاحی، با توجه به
اشارههایی که فردوسی به سن و ناتوانی خود و آثار پیری کردهاست، نتیجه
گرفتهاست فردوسی حتماً قبل از سال ۳۹۸ مردهاست. گویند سال ها پس از
رانده شدن فردوسی از دربار سلطان محمود، شاه در یکی از لشکر کشیهای
خود به هندوستان به یاد حکیم میافتد و پشیمان از کرده ناصوابخود
دستور میدهد مبلغ شصت هزار دینار طلا را با احترام فراوان به منزل
فردوسی در طوس روانه سازند ولی هدیه سلطان زمانی به دروازه طوس
رسید که جنازه حکیم را از یکی دیگر از دروازههای آن شهر تشییع
مینمودند. صله سلطانی رابه تنها یادگار فردوسی دخترش که همچون پدر
انسانی آزاده و بلند طبع بود سپردند ولی او آن را نپذیرفت و شصت
هزار دینار وقف ساختن عمارت رباط چاهه که بر سر راه طوس به نیشابور
و مرو بود گشت. پیکر حکیم نیز مورد جفای بدخواهانش قرار گرفت و شیخ
ابوالقاسم گرگانی از عالمان قشری و متعصب (چهار مقالهٔ نظامی عروضی)
به حکم این که فردوسی عمر خود را به ستایش پهلوانان مجوس!!!
گذرانیده است، اجازه دفن او را در قبرستان مسلمانان نداد و از این
روی پیکر شاعر گران مایه در باغ طبران که متعلق به خود فردوسی بود
دفن گردید.این هم مزارش ،ای دوستان بیایید با هم برسر مزارش فاتحه بخوانیم.
![]() |
- ۹۲/۰۲/۲۵